جدول جو
جدول جو

معنی محمد خجندی - جستجوی لغت در جدول جو

محمد خجندی
(مُحَمْ مَ)
ابن عبداللطیف بن محمد بن ثابت خجندی، ملقب به صدرالدین. وی درسنۀ 542 هجری قمری اصفهان را تسلیم محمد و ملکشاه پسران محمود بن محمد بن ملشکاه سلجوقی نمود و مورد خشم سلطان مسعود قرار گرفت. ناچار از اصفهان بیرون رفته به خدمت جمال الدین جواد وزیر موصل پناه برد. رجوع به تاریخ السلجوقیه عماد کاتب ص 219 و تعلیقات مرحوم قزوینی بر لباب الالباب شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ مَ)
خجندی. یکی از سه تن تجار مسلمان که با مقداری جامه های زربفت قیمتی نزد چنگیزخان رفتند و چنگیز امتعۀ ایشان را بقیمت خوب بخرید و در اکرام ایشان بسیار کوشید و جماعتی از تجار رعیت خود را با فرستادگانی همراه تجار مسلمان کرده بممالک خوارزمشاه فرستاد. رجوع به تاریخ مغول ص 22 و رجوع به حبط ج 1 ص 421 شود
لغت نامه دهخدا
(لِ)
ابوبکر محمد بن هاشم بن وعله. وی یکی از سخن سرایان بوده و غالباً در نظم اشعار با برادر خود ابوعثمان سعید بن هاشم بن وعله خالدی مشارکت میکرده است. از این جهت این دو را ’الخالدیان’ میگویند. و هر دو از خواص سیف الدولۀ حمدانی بوده اند. موطنشان قریۀ خالدیّه از قراء موصل است. وفات ابوعثمان در حدود 400 هجری قمری و برادرش در 386 هجری قمری اتفاق افتاد. ابوعثمان به قوت حافظه معروف به وده است. ابوبکر میگفت: من هزار افسانه از حفظ دارم و هر افسانه نزدیک صد ورقه. ابوعثمان شعر خود و برادر خویش را گرد کرده است و ظاهراً جوانی موسوم به ’رشاء’ نیز بار دیگر دیوان آن دو را نزدیک هزار ورقه مرتب ساخته است و کتبی که خالدیان با هم نوشته اند از این قرار است: ’حماسه شعر المحدثین’ و ’کتاب فی اخبار ابی تمام و محاسن شعره’ و ’اخبار الموصل’ و ’فی اخبار شعر ابن الرومی’ و ’اختیار شعر البحتری’ و ’اختیار شعر مسلم بن الولید’. برای شرح حال بیشتر این دو برادر رجوع به یتیمه الدهر ج 1 و فوات الوفیات ج 1 صص 179- 173 و ج 2 ص 171 و الفهرست ابن الندیم و نامۀ دانشوران ج 1 ص 431 و 428 و حدائق السحر رشیدو طواط چ عباس اقبال ص 125 و اعلام زرکلی ص 374 شود
لغت نامه دهخدا
ابن ثابت خجندی، مکنی به ابوبکردر مرو اقامت داشت و نظام الملک به مجلس وعظ او رفت و سخنش وی را خوش آمد، او را به اصفهان آورد و تدریس مدرسه ای که در اصفهان بنا کرده بود به وی تفویض نمود. ابوبکر مذکور را در اصفهان جاه و مکنتی عظیم دست داد و نظام الملک همواره به زیارت او رفتی. (از تعلیقات قزوینی بر لباب الالباب منقول در چ نفیسی ص 614)
لغت نامه دهخدا